برف
سلام به روزهای برفی گل پسرم روزهایی که بس نشسته بودیم تو خونه از سرما. ولی خدایی خوب بود شکر نعمتهای خدا باید کرد این همه زیبایی وقتی وارد خیابون می شدی وای که چقدر قشنگ بودن درختا خیلی زیبا بود وقتی که تو جاده درختا ردیف و همه سفید پوش بودن و ما تو اون روزا منتظر خاله فاطمه بودیم تا از سفر کربلا برگرده که جمعه هم ولیمه و هم عروسیش. چقدر عزیز حرص خورد که هیچکس نمیاد ولی خدایی خدا خیلی مهربونه دو روز مونده چنان آفتابی شد که حتی برفا هم خجالت کشیدن آب شدن چه برسه به ما شکر نعمتش کنیم. از روزهای برفی بگم که شال و کلاه می کردیم فقط می رفتیم خونه عزیز و برمی گشتیم اداره تقریبا تق و لق بود مهد کودک پسری که حالشو بردن یک هفته تعط...
نویسنده :
مامان نیره
9:31